مادرانه های من و قند عسلم

كوهنورد كوچك من

رايان عزيز و پايه ي مامان، امروز به همراه مامان و بابا اومد كوه... دل و به دريا زديم و گذاشتيمش توي آغوش و راه افتاديم😉 واقعا خيلي آروم و خوش اخلاق بود و به همه تو راه مي خنديد😍 خيلي اطرافيان از اومدن رايان استقبال كردن 😇 مام كلي انرژي گرفتيم و رفتيم تا يه كافه اي صبحانه خورديم و برگشتيم!  به نظرم تجربه فوق العاده اي بود كه با يه جوجه هفت ماهه بخوايم بريم كوه ولي خوش گذشت به نظرم☺️ يعني ما تصميم گرفتيم تفريحات سابق رو با رايان ادامه بديم كه همه مون لذت ببريم از لحظاتمون😍🥰 مرسي كوهنورد پايه ي مامان😘❤️ ...
21 مرداد 1398

اولين وسيله نقليه آقا رايان☺️

رايان خان امروز براي اولين بار سوار روروئك شدي و كلي ام خوشت اومد ازش. ولي هنوز نمي توني باهاش خيلي راه بري. بيشتر با عروسكاش بازي مي كني. اما واقعا بهترين وسيله اي بود كه ميتونست شمارو كنترل كنه شيطون مامان😍آخه همش سينه خيز سراغ چيزاي خطرناك ميري و من تقريبا به هيچ كاري نمي رسم و همش بايد دنبال شما بدوم😩😜خلاصه كه ايشالا سوار ماشين دومادي ببينمت عزيزم😘😘😘😘🌹🙏🏻   ...
13 مرداد 1398

بستني دوس دارم 🍦😋

رايان جونم خيلي بستني دوس داره مخصوصا كاكائويي😉 هر چقدر چوب و از دهنت دورتر مي كنيم بازم دنبال بستني سينه خيز مياي و دهنت و باز مي كني قربونت برم عشق بستني من😘😍🥰🍦 ...
10 مرداد 1398
1